اینجانب مینویسد...

*19

خدا

يكشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۳۲ ب.ظ

سلام 

این روزا همش دلم میخاد گریه کنم و رو اون موده شاد بودنم نیستم

حوصله هیچ کاری رو ندارم

خدا بدجوری منو ب خودش اورد  خوب جایی فهمیدم 

خوب جایی متوجه شدم ک دارم همینطور ازش فاصله میگیرم

فهمیدم همشو باید اون بخواد فهمیدم من هیچی نیستم تا کاری رو خودش نخواد انجام نمیشه

فهمیدم الکی ب خودم مطمین نباشم  فهمیدم همه چیزو باید اون بالاسری بخواد

خدا جونم خوب فهمید م دیگ میشه ببخشیم؟ میشه دوباره یه لطف و مرحمتی بهم کنی؟

خدایا غلط کردم دیگه باور کن فهمیدم 

من هیچی نیستم فهمیدم 

بچه ها ازتون عاجزانه خواهش میکنم سر نمازتون اون وقتی ک دستاتونو بردین بالا برای منم دعا کنین

خواهش میکنم منو از یادتون نبرین خیلی خیلی محتاج دعام


++ ببخشید ک نیستم واقعا واقعا نمیتونم باشم 

خواهش میکنم واسم دعا کنین ک همونطوری بشه ک دوست دارم 



اگه میخاستی ب خودم بیاریم خب من اومدم اگ میخاستی منو نزدیک خودت کنی  اومدم

فقط دیگ بیشتر امتحانم نکن 


+++بچه ک بودم تو اوج ناامیدی و بدبختی بودم تو لحظه ای بودم ک میدونستم شاید تا ده دقیقه بعد زنده نباشم

همون موقع ک 8 9 سالمم بیشتر نبود ذکر یا لطیف یا لطیف دلمو اروم کرد و ی جوری نجات پیدا کردم 

مامان بزرگم میگه خدا بهت ی نیگا خاصی داره بخاطر اسمت شاید

نمیدونم فقط میخام بگم خداجونم غلط کردم تو ببخش

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۲
اقای مجهول مجهولی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">