اینجانب مینویسد...

*19

سلام میشه 

من برگشتم و خیلی خیلی معذرت میخام از دوستای گلم بابت نبودنم 

میدونم خیلیا الان ب خونم تشنه هستن


+روزای پرفشاری را سپری میکنیم خخخ به هرکدوم ازبچه هامونم ک میگیم میگه عجب خریتی کردیم اومدیم پزشکی خخخ

ینی در حد المپیک رس مان کشیده شده عست 


++ سوتی دادم اقا تولد باران بیستم بوده عست و نمیدانم چرا اینگونه در ذهنم مانده بود  ک هفتم عست 


+++ هنوزم میخوانید مرا؟

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۱
اقای مجهول مجهولی

سلام میشع 


از اونجایی ک شب بیمارستان میباشم

گفتم الان بیام تبریک تولده توی خرو بگممممممممم


دختر گلم تولدت مبارک ایشالا همیشه روزای خوبی رو داشته باشی

و کنار پدر و مادر عزیز و برادرت خخخخ زندگی خوبی رو سپری کنید

اسم شوهرم نمیارم چون میدونم آخرش میترشی خخخ

 ایشالا تولدت مبارک باشهههههههه






_ من از قبل بهترم ی جاهایی از مشکلی حل شده 

ینی میشه گف ک حل شده 

ولی اگ اون 50درصد باقیمانده هم حل نشه

اونهم ک تا الان حل شده فایده نداشته و شایدم بدتر از قبل بشه

خواهش میکنم ازتون ک تا میتونین برام دعا کنین و منو فراموش نکنین

خ خ محتادعاهاتونم خیلیارو


یا علی


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۰
اقای مجهول مجهولی

سلام 

این روزا همش دلم میخاد گریه کنم و رو اون موده شاد بودنم نیستم

حوصله هیچ کاری رو ندارم

خدا بدجوری منو ب خودش اورد  خوب جایی فهمیدم 

خوب جایی متوجه شدم ک دارم همینطور ازش فاصله میگیرم

فهمیدم همشو باید اون بخواد فهمیدم من هیچی نیستم تا کاری رو خودش نخواد انجام نمیشه

فهمیدم الکی ب خودم مطمین نباشم  فهمیدم همه چیزو باید اون بالاسری بخواد

خدا جونم خوب فهمید م دیگ میشه ببخشیم؟ میشه دوباره یه لطف و مرحمتی بهم کنی؟

خدایا غلط کردم دیگه باور کن فهمیدم 

من هیچی نیستم فهمیدم 

بچه ها ازتون عاجزانه خواهش میکنم سر نمازتون اون وقتی ک دستاتونو بردین بالا برای منم دعا کنین

خواهش میکنم منو از یادتون نبرین خیلی خیلی محتاج دعام


++ ببخشید ک نیستم واقعا واقعا نمیتونم باشم 

خواهش میکنم واسم دعا کنین ک همونطوری بشه ک دوست دارم 



اگه میخاستی ب خودم بیاریم خب من اومدم اگ میخاستی منو نزدیک خودت کنی  اومدم

فقط دیگ بیشتر امتحانم نکن 


+++بچه ک بودم تو اوج ناامیدی و بدبختی بودم تو لحظه ای بودم ک میدونستم شاید تا ده دقیقه بعد زنده نباشم

همون موقع ک 8 9 سالمم بیشتر نبود ذکر یا لطیف یا لطیف دلمو اروم کرد و ی جوری نجات پیدا کردم 

مامان بزرگم میگه خدا بهت ی نیگا خاصی داره بخاطر اسمت شاید

نمیدونم فقط میخام بگم خداجونم غلط کردم تو ببخش

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۲
اقای مجهول مجهولی