اینجانب مینویسد...

*19

سلامی ب گرمی نخود خخخ

چ گرد و خاکیم نشسته به اینجو

اقا من حرف زدنم نمیاد بس ک ادم کم حرفیم هههه

خیلی وقت میشه ک نیستم درگیر میباشم و اصن هم نمیشه  ک مث قبب باشم

قبنا ینی دوسال پیش حدودا خخخ یادمه دقیقا ساعت ده شب

تو وبم بودم مث بچه ادم کلی حرف میژدم و کامنت

اما الان اصن نمیشه دیگ

کشیک و شیفت و خستگی و سرو کله زدن با این و اون

اووووف کلی چیزای‌ دیگ

ایشالا سریع میام سر میژنم بهتون

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۴:۴۶
اقای مجهول مجهولی

سلام 

فکر کنم  بلاگفا کامنتامو خرده باشه 

اینجا لینک رو میذارم

https://telegram.me/joinchat/D0ApcAprTD-Ki4_a9fdDJQ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۰۲:۰۳
اقای مجهول مجهولی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۴۰
اقای مجهول مجهولی
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۰۲
اقای مجهول مجهولی

به چه زبونی بگم دلم برا قبل تنگ شده؟

هیچ وقت چیزایی ک میخای برنمیگردن

قبول کن ... قبول کنم ... همه ی باعث این ماجرا من نبودم :)

من فقط گذشته رو حسه خوبه قبلو میخام

بازم 9:45 شب قبلا رو میخام

میخام تو باشی من باشم همه باشن ... همه خودمون باشیم

مبارک باشه فراری شدنت ... مبارک

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۱
اقای مجهول مجهولی

سلام بلندی به اندازه تمام وقتی ک نبودم ...

واقع روم نمیشه بیام خو

باران خر وبت کو؟ باز نیومدم زدی پوکوندیش؟؟؟

برگرذون وبتو خررررر

هعععی یادش بخیرررر وبلاگ و قدیما!!!!


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۴
اقای مجهول مجهولی

سلام

یه مدتی ک طولانی بود‌نبودم 

الان هستمممم

نمیخام بگم چرا‌نبودم 

ولی ایشالا دیگ‌هستم

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۱۵:۳۹
اقای مجهول مجهولی

سلام میشه

یادتونه ی زمانی حدودا  47 48 روز پیش گفتم بدجوری شکست خوردم

بدجوری خوردم ب بن بست و حالم خرابه ؟ و داغون بودم؟؟؟

دقیقا 39 روز طول کشید تا اومدم ب خودم تا مشکلم کامل رفع شد

از این 39 روز 27 روزشو روزه بودم 

اون دوازده روزم انقدر تو کما بودم ک اصن چیزی نمیخوردم

حالا رسیدم ب چیزی ک میخاستم 

خیلی فشار روم بود این چیزی ک بهش رسیدم خیلی راهه سختی در پسش داره

اما میارزه ب چیزایی ک میخام ب دست بیارم و کسایی ک میخام بخاطر اونا تو این راه تلاش کنم 


فقط خدایا شکرت

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۴
اقای مجهول مجهولی
سلام دارم

من کلا خیلی خیلی خیلی ادمه احساساتی ای هستم
شاید از خیلی از دخترا هم احساساتی تر ونمیدونم ک باید از این موضوع راضی باشم یا نه خخخ
امروز وقتی بیمارستان بودیم ازداخل یکی از اتاقا کد99 اعلام شد 
رفتیم سر بیمار ک یه بچه 12 ساله بود و ایست قلبی کرده بود 
خدا میدونه اون لحظه چ حس و حالی داشتم و چقدر داغون بودم 
وقتی مریض برگشت اصلا نمیتونین تصور کنین ک چ حالی داشتم و چقدر گریه کردم 
همونجا دکتر نون برگشت گف وای چی شده دکتر؟ خخخ
واقعا این همه از سختی و ایناش گفتم ولی خداروشکر ک  این صحنه هارو هم میبینم 
اینکه جون یه ادمی رو نجات بدی خیلی عالیه خیلی حسه خوبیه 


++‌فک کنم پارسال بود ک در خونمونو ب شدت میکوبیدن و همسایمون با گریه بچشو گرفته بود و میگف نفس نمیکشه 
بچشم نوزاد بود 
دادانش بغل من خخخ و تنفس مصنوعی رو روش انجام دادم و بچه نفس کشید اون موقع هم خیلی خیلی خر کیف بودم
ک یاده بچگیای خودم افتادم ک یادمه همسایه مامان بزرگم بچشو گرفته بود بغلش و اونم نفس نمیکشید 
ومامان بزرگم خخخ برش گردوند با اعمال شاقه خخخ 

+++‌درعین همه سختی هاش ایناش عالیه واقعا 



۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۷:۲۲
اقای مجهول مجهولی

سلام میشع 

امروز چندمه؟؟؟

ها بیستم مهر میباشد 

خو بیست مهر چی شده؟

یه خخخ خری ب دنیا اومده خخخخ

اون خره کیه؟؟

دخترمه خخخ

دخترت کیه؟؟

باران دیگه

خو مگ قبلا تولدش نبود؟؟

نه دیگه دوتا روایت واسه تولدش وجود داشت خخخ(اصنم ی درصد فک نکنید ک من قاطی کردما خخ)






دختره خل و چل و خخخ چشم رنگی تولدت مبارک 

ایشالا تو دوران زندگیت خوشی و خوشمزگی های زندگی رو زیاد تجربه کنی





۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۴ ، ۱۴:۳۶
اقای مجهول مجهولی